پایگاه اطلاع رسانی زرند و کوهبنان

زندگی نامه  :

نام : حسین    ایرانمنش 

نام پدر : رجب                                           

تاریخ تولد : 3/10/1342

محل تولد : زرند                                  

تاریخ شهادت : 4/3/1367

محل شهادت : شلمچه

شهيد،از طلوع تا عروج  :

شهید ایرانمنش در سال 1340 در شهرستان زرند چشم به جهان گشود . از همان کودکی علاقه زیادی به نماز و عبادت داشت و بیشتر اوقات روزه می گرفت و دارای خلق و خوی بسیار نیکو بود به همین دلیل در بین مردم محبوبیت خاصی داشت . در 10 سالگی مادر را از دست داد . به همین دلیل به خانۀ پدربزگش رفت تا با آنها زندگی کند .

 دوران راهنمایی را در مدرسه نواب صفوی و دورۀ دبیرستان را در دبیرستان امام خمینی گذراند . در حین تحصیل کار هم می کرد تا محتاج دیگران نباشد .

 در سال 64 تصمیم گرفت همراه با طلبۀ شهید حسین پور حبیبی برای کسب علوم دینی عازم مشهد شود . تا هر دو در کنار بارگاه امام رضا «ع» و با کمک گرفتن از آن فضای معنوی به تهذیب نفس و تحصیل علوم حوزوی بپردازند . در سال 59 از همان جا عازم جبهه شد . همزمان با نبرد به تحصیل خود ادامه داد و با نمرات بسیارعالی قبول شد .

سرانجام شهید ایرانمنش در تاریخ 4/3/1367 به آرزوی خویش رسید و به شهادت رسید . مدت ها مفقود بود تا اینکه در سال 1374 پس از گذشت 7 سال بقایای جسم پاکش کشف گردید و در بهشت زهرای شهرستان زرند مدفون شد .

 

 

خاطراتی درباۀ شهید از زبان دیگران :

 آقای مختار اسلامی می گوید :بعد از عملیات فاو زمانی که شهید ایرانمنش نقش فرماندهی ایفا می کرد ، از مرکز به ما اطلاع رسید که یک هفتۀ دیگر تعویض می شویم . یک شب شهید ایرانمنش بچه ها را جمع کرد و پیشنهاد داد که این یک هفته را هیچ شبی نخوابیم و زمان نگهبانی دهیم و در زمانی که قرار است بخوابیم به راز و نیاز با خدا مشغول شویم .

 یکی از فرماندهان گردان 411 زرند می گوید : درعملیات کربلای 5 شهید حسین ایرانمنش زخمی و به بیمارستان اهواز منتقل شد . بعد از یک روز او را دیدم که در منطقه با لباس بیمارستانی حاضر شده بود . هر چه سعی کردم او را به پشت منطقه بفرستم موفق نشدم . بالاخره به اصرار او فرمانده اجازه داد تا در عملیات شرکت کند و چون در خط پوتین نبود او با همان کفش راحتی که بیمارستان به او داده بود در عملیات شرکت کرد .

 دختر خالۀ شهید می گوید :یادم هست زمانی می خواستم به عروسی بروم ، ولی چادر و لباس نو نداشتم . حسین به من گفت : مگر چادر خودت چطور است . گفتم کهنه است . بعد از مدتی دیدم برایم یک چادر آورده وقتی آنرا باز کردم دیدم چادر خودم است که آن را شسته و اتو کرده و به من گفت حالا به عروسی برو و نگو لباس ندارم . لباس باید تمیز باشد.       

بخشی از وصیت نامۀ شهید :

پدر و مادر عزیزم مرا ببخشید که در طول عمرم نتوانستم یکی از هزاران زحمت شما را جبران کنم . از شما خواهش می کنم اگر روزی خداوند توفیق شهادت به من داد هرگز ناراحت نشوید بلکه محکم تر باشید .

و برادرانم را تشویق کنید که ادامه دهنده راهم باشند .

 و خواهران عزیزم به شما توصیه می کنم که صبر و شکیبایی پیشه کنید .

ای ملت قهرمان ! هرگز دست از یاری رهبر کبیر انقلاب بر ندارید و همیشه گوش به فرمان رهبر باشید .

به خدا قسم به جرات می توانم بگویم که هرکس از فرمان امام خمینی سرپیچی کند ، مانند کسی است که در روز عاشورا ، امام حسین «ع» را تنها گذاشته است .

 از شما خواهش می کنم که به صف های انقلاب خودتان را برسانید ، مراسم دعا را باشکوه برگزار کنید و از مشکلات نترسید ، زیرا حق پیروز است و شیطان نابود .

عروج:

سرانجام این روحانی دلاور در تاریخ 4/3/67 از جام شهادت نوشید و رساله علمیّه و عملّیه خود را با خون خویش امضا نمود .

سلام بر او و همۀ شهیدان راه حق باد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *