پایگاه اطلاع رسانی زرند و کوهبنان

زندگينامه شهید :

نام و نام خانوادگی: حسین کاظمی                

نام پدر: محمد

تاریخ تولد: 4/1/1348                        

محل تولد: سربنان زرند

تاریخ شهادت: 7/11/1365                              

محل شهادت: شلمچه (عملیات کربلای 5)

شهيد،از طلوع تا عروج :

حسین کاظمی در سال 1348 در روستای ده شیخ از مناطق خوش آب و هوای سربنان ، در یک خانواده ی مذهبی و کارگر دیده به جهان گشود. پدرش افتخار خدمتگزاری «مسجد جامع» را داشت و صدای اذانش، هر لحظه حسین را به خدا نزدیکتر می کرد. و مادرش در حال فقر و تنگدستی و مریضی امرار معاش خانواده را بر عهده داشت . در سن هفت سالگی در مدرسه ثبت نام کرد و دروس ابتدایی را در روستای خود پشت سر گذاشت.

آنگاه دوره راهنمایی را در مدرسه سربنان آغاز کرد و تا پایان سال ، در همان مدرسه مشغول تحصیل بود. او که به فراگیری علوم اسلامی علاقه مند بود و دوست داشت سربازی لایق و شایسته برای امام زمان (عج) باشد ، پا به «مدرسه علمیه جعفریه زرند» گذاشت و در آنجا مشغول به تحصیل و آموختن علوم اسلامی شد. پس از حدود سه ماه به «حوزه علمیه یزد» رفت و در آنجا به ادامه ی تحصیل پرداخت. او یکبار از شهرستان یزد به جبهه ی نبرد حق علیه باطل اعزام شد و مدت 45 روز را در قرارگاه تیپ الغدیر ، در خدمت نیروها گذارند و بعد از مراجعت از جبهه های نور، به یزد برگشت و مشغول تحصیل شد.

دیگر بار وی احساس تکلیف شرعی کرد که دوباره در جمع رزمندگان کفر ستیز حضور یابد. لذا مجدداً به همراه سپاهیان حضرت محمد (ص) و این بار از کرمان عازم جبهه ی حق برضد باطل شد. حدود یکماه در سد «دز» دوره ی آموزشی غواصی را فرا گرفت و سپس عازم جبهه «فاو» شد و در خطوط پدافندی استقرار یافت. در ادامه عملیات پیروز و حماسه آفرین کربلای 5 به همراه دیگر برادرانش از فاو عازم اهواز گشت و از آنجا عازم کربلای شلمچه شد و مردانه با دشمن به ستیز پرداخت.

او از ساعت هفت صبح با دشمن کافر بعثی به نبرد پرداخت. تا ظهر، سه پاتک سنگین دشمن دفع شد ، تا این که بر اثر اصابت تیر از ناحیه دست راست زخمی گشت، اما با وجود جراحت و خونریزی باز داوطلبانه بعنوان آرپی جی زن به سوی سنگرهای کمین شکار تانک رهسپار شد. سرانجام وی به هنگام دفع پاتک چهارم دشمن و پس از چند ساعت نبرد دلاورانه ، در ساعت 11:45 روز شنبه 7/11/1365 در حال شلیک پنجمین گلوله ی آرپی جی، بر اثر اصابت خمپاره ی شصت به پهلوی راست و قطع شدن کمرش، د رخون خویش غلطید و با روحی سرشار از مهربانی و صفا و عشق به خداوند ، به سوی معبود و معشوق خویش پرواز کرد و به ملکوت اعلی پیوست.

خاطراتی دربارۀ شهید

یکی از همرزمان شهید می گوید: روز اعزام در کرمان دیدم که شوق شهادت و پرواز به ملکوت از چهره ی شهید، هویدا بود و به خوبی روشن بود که این آخرین دیدار با ما خواهد بود. لذا به فرمانده گروهانش گفتم: حسین شهید می شود، ولی تلاش کن جنازه او را برگردانی و نگذاری در محل باقی بماند. شهید بزرگوار با حالتی خاص و لبخند زنان گفت: «ما از این لیاقت ها نداریم و به قول معروف بادمجان بم آفت ندارد». در جواب او گفتم: این بار با دفعات قبل فرق می کند. او با خنده گفت: «این نهایت آرزوی من است و امیدوارم این طور شود که تو می گویی».

همراهان شهید می گویند : ‌یک شب قبل از عملیات و شهادت به تمامی چادرها و سنگرها سر زد و تمام شکرها و قندهای موجود را جمع آوری کرد ، سپس آبلیمو نیز فراهم ساخت و در یک تشت بزرگ مقدار زیادی شربت درست کرد. آنگاه بچه ها را فرا خواند و به آنها گفت: «همه باید از این شربت بخورند چرا که شربت شهادت است، اولین لیوان را خودش خورد. البته تمام این کارها با شوق و اشتیاق خاص و غیرقابل توصیف همراه بود.

فرمانده گروهان می گوید : چند روز قبل از عملیات، شهید شروع به نوشتن وصیت نامه ای پر بار کرد. از او سئوال کردند که چرا این قدر وصیت نامه ات را طولانی می نویسی؟ اظهار داشت: «این آخرین وصیت نامه ای است که می نویسم. لذا لازم می دانم مطالبی را بنویسم به همین جهت وصیت نامه ام طولانی شده است.»

ویژگی های شهید :

شهيد حسين كاظمي خلقي كريم و رفتاري سنجيده داشت. همواره دوستان و نزديكان خود را به پاسداشت معروف و گريز از ابتلاي به منكر دعوت می نمود و خود نيز در اين رابطه صاحب سعي و اهتمامي سزاوار تحسين بود.

به شعائر اصولي نظام اسلامي حرمت مي نهاد ودر هر فرصتي به ياري مدافعان ارزشهاي الهي مي شتافت. براي فرائض مذهبي از جسم و جان حرمت مي نهاد و همسر و نزديكان خويش را به امر به معروف و نهي از منكر ترغيب مي نمود.

بعد از پيروزي انقلاب وارد بسيج شد و به عنوان پاسدار ، خدمت صادقانه ي خود را به انقلاب اسلامي آغاز نمود. در دوره خدمتش مدت مديدي را در كردستان با اشرار مسلح در ستيز بود. مأموريت مبارزه با كفر راهميشه با جان و دل خريدار بود. در خرمشهر، سيستان و بلوچستان، چابهار و مناطق عملياتي جنوب و غرب ايران خدمات شاياني ارائه داد.

اخلاق حسين، اخلاق اسلامي بود. با همسر و فرزندانش با مهرباني رفتار مي نمود. در خانه به همسرش كمك مي نمود. زندگي فقيرانه اي داشت و حتي به همسرش وصيت كرده بود كه اگر من شهيد شدم زندگي من به هيچ وجه تغيير نكند و هر وقت كه دلت برايم تنگ شد به گلزار شهدا بيا و با من حرف بزن. انشاءالله زندگي ات به خوبي بگذرد.

اوقات فراغت خويش را به والدين كمك مي نمود و بيشتر اوقات خود را پايگاه مقاومت روستاي سربنان به سر مي برد.

وصیت نامه شهید  :

بسم رب الشهداء و الصدیقین

«ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله1

خداوند از مومنان جانها و اموالشان را خریداری می کند که در برابرش بهشت برای آنها باشد، آنها در راه خدا پیکار می کنند می کشند و کشته می شوند…»

پیامبر اکرم (ص) فرمود: سه چیز است که هر کس خداوند را پروردگار و اسلام را دین و محمد (ص) را پیامبر خود ، بداند داخل بهشت می شود و چهارمین فضیلتی بزرگ مانند زمین و آسمان دارد و آن جهاد در راه خداوند است.

پس پدر و مادر مهربانم! اگر نصیبم شد و به درجه رفیع شهادت نائل گردیدم هیچ وقت غمناک نشوید و خداوند را سپاس گویید که چنین جوانانی را توانستید بپرورید تا بتوانند در راه اسلام جهاد کنند. مگر خون من از خون علی اکبر امام حسین (ع) سرخ تر است. من خیلی افسوس می خورم که در زمان امام حسین (ع) نبودم تا در رکابش بجنگم و الان خداوند را هزاران مرتبه شکر می کنم که توفیق عظیمی نصیبم شد تا در سپاه بزرگ جدش شرکت کنم و همدوش این عزیزان و سربازان امام زمان (عج) به پیکار بپردازم. ما باید به جبهه ها برویم تا بتوانیم قبر نازنین امام حسین (ع) را از دست ستمکاران بگیریم.

پدر و مادر عزیزم! جوانان را تشویق کنید تا راه ما را ادامه دهند و برادرانم باید اسلحه من را بردارند. در مرگ من هیچ ناراحتی نداشته باشید ، چرا که من امانتی بودم در دست شما که به صاحبش برگرداندید. پس برای من و برای رزمندگان اسلام دعا کنید و اگر به کربلا نرسیدم ، سلام مرا به امام حسین (ع) برسانید. از همه ی اقوام و خویشان و اهالی محترم روستای ده شیخ می خواهم که از خطاهای احتمالی اینجانب صرفنظر کرده و مرا ببخشند و عفو نمایند.

ای جوانان! نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد، ای جوانان! مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین (ع) در راه حسین (ع) و با هدف شهید شد.

ای مادران! مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه ها جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب (س) را بدهید که تحمل داغ چندین شهید را نمود. مثل خاندان وهب، جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد آنها را هم تحویل نگیرید ، زیرا مادر وهب فرمود: سری را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم.

برادران! استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان برای تسکین دردها است و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین کردند ، روز بدبختی مسلمانان و جشن ابرقدرتهاست. حضورتان را در جبهه های نبرد ثابت کنید و عظمت امام را دریابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ نمایید. اگر فیض شهادت نصیبم شد آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند در تشییع جنازه ی من حاضر نشوند. در پایان از امت ایثارگر می خواهم که در همه ی موارد صرفه جویی کنند تا چیزی کمبود نباشد و صبر و حوصله داشته باشند.

عروج :

سرانجام این عبد تسلیم پروردگار و فرزند دلاور حوزه علمیه ، ردای با شکوه شهادت را پوشیده و از چشمه خون وضو گرفت و نماز عشق را ادا نمود و در تاریخ 7/11/1365 زمین را به قصد عالم اعلی وداع نمود .سلام بر او و همه شهیدان راه حق باد .


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *