پایگاه اطلاع رسانی زرند و کوهبنان

زندگی نامه شهید :

نام شهید :   عبدالرضا نوری                       

نام پدر: محمد

تاریخ تولد:  1346                                    

محل تولد: روستای سیریز از توابع شهرستان زرند

تاریخ شهادت: 13/8/62

شهيد،از طلوع تا عروج :

عبدالرضا دوره ابتدایی خود را در دبستان عمار زرند و دوره راهنمایی را در مدرسه شیخ فضل الله نوری طی کرد . وی تحصیلات خود را تا دوم دبیرستان در رشته تجربی ادامه داد ، سپس به صورت همزمان در دبیرستان و حوزه علمیه مشغول به تحصیل شد و مدت دوسال تحصیلات حوزوی خود را ادامه داد و بعد از آن به صورت دواطلب پا به عرصه جبهه های نبرد حق برضد باطل گذاشت و به عنوان تک تیرانداز و آرپی جی زنی در عملیات کربلای یک حضور یافت از ناحیه دست مجروح شد .

وی در پایگاه های مقاومت منطقه نیز حضور چشم گیری داشت . چندین بار به جبهه رفت و سرانجام در عملیات والفجر 4 در منطقه عملیاتی پنجوین مورد اصابت تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و به جمع شهدای کربلا پیوست و پیکر پاکش در گلزار شهدای سیریز زرند آرام گرفت .

ویژگی های شهید :

وی هر شب اولین کسی بود که به پایگاه می رفت و چون مسئول پایگاه از برادران خواسته بود که از رساله امام 10مسئله بیان کنند ، عبدالرضا اولین نفر بود .

عبدالرضا دوستان خود را ، افرادی قرار می داد که تقوای بیشتری داشتند و اوقات فراغت خودرا بیشتر با ورزش و مطالعه و گوش دادن به نوارهای مذهبی می گذراند .

او کتابهای مذهبی می خواند و در رابطه با  برپایی مجالس مذهبی و دعای توسل و دعای کمیل و نماز جماعت نقش بسزایی داشت .

توصیه عبدالرضا این بود که همیشه قرآن زیاد بخوانید و رساله امام را مطالعه کنید و در جلسات دعا و قرآن همیشه شرکت داشت .

فرمانده ایشان تعریف می کرد که اسدالله ابراهیمی و عبدالرضا نوری در 5 قدمی یکدیگر به شهادت رسیدند ، من آب را بالای سر عبدالرضا بردم ولی قبول نکرد و گفت آن را به اسدالله بده ، او هم قبول نکرد ، برگشتم بالای سر عبدالرضا دیدم که شهید شده ، دوباره بالای سر اسدالله رفتم ، او هم شهید شده بود .

شهید عبدالرضا در باربر مشکلات همیشه سکوت می کرد و به مشکلات اجازه پیروزی نمی داد .

شهید عزیز در عملیات والفجر یک زخمی شد و هنگام برگشتن با اینکه خون زیادی از او می رفت ، ولی به زخمش توجهی نمی کرد و می گفت : اگر باندی هم روی زخم گذارم اضافی است و باید افرادی که مشکل بزرگی دارند از آن استفاده کنند و در مرحله بعد که به جبهه رفت ، بعد از مدتی در تاریخ 13/8/62 شهید شد و امکان دسترسی به جنازه وی وجود نداشت .                        

خاطراتی دربارۀ شهید :

چون که از شهید والامقام عبدالرضا نوری وصیت نامه ای در دست نبود به نوشتن چند خاطره از ایشان بسنده می کنیم .

 خواهرشهید می گوید : در مرحله اول که از جبهه برگشت ، مجروح شده بود ، ولی سعی می کرد که از ما پنهان کند که چه طور و چگونه مجروح شده است ، اما من خودم خواب دیدم که ایشان مجروح شده و خیلی کنجکاوی کردم که بدانم از چه ناحیه ای و چطوری مجروح شده است . بعد با من کمی حرف زد و قرار شد که در ساعتی که همه خواب باشند به من بگوید .

او در ساعت 12 شب که همه به خواب رفته بودند ، برایم تعریف کرد که چطور مجروح شده است ، او می گفت :

ما در مرحله آخر بودیم و هیچ کس نبود که ما اسیر عراقیها شدیم . ما4  نفر بودیم . من فکر کردم شاید عراقی ها مرا زیر شکنجه قرار دهند و بخواهند که به امام و انقلاب ما توهین کنند ، لذا صورتم را برگرداندم و گفتم : یا امام زمان . در همان لحظه دیدم فرمانده مان روی تپه ایستاده و به من اشاره می کند که از این طرف بیا . من شروع به دویدن کردم و آنجا بود که عراقیها مرا به رگبار بستند که دستم زخمی شد . روی تپه که رسیدم دیدم فرمانده نیست ، اما یک هلی کوپتر پیدا شد و نردبانی پائین فرستاد و مرا بالا کشید و کنار نیروهای خودی پائین کرد . وقتی من به آنجا رسیدم همه مبهوت شدند چون ساک مرا کنار ساکهای شهدا گذاشته بودند . وقتی به آنها گفتم : فرمانده مرا راهنمایی کرد و من نجات پیداکردم همه شروع کردند به گریه کردن و گفتند که فرمانده اولین شهیدی بوده که دیشب شهید شده است .                   

عروج :

سرانجام این روحانی دریا دل و سردار سربدار ، در تاریخ 13/8/62 به مراد دل خود رسید و شهادت را چون جان عزیز در بر کشید .

سلام بر او و همۀ شهیدان راه حق باد .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *