پایگاه اطلاع رسانی زرند و کوهبنان

زندگينامه شهید:

نام شهید : سيد عليرضا تهامي

نام پدر: سيد جواد

تاریخ تولد: فروردين ماه سال 1347

محل تولد: از روستاهاي توابع شهرستان زرند

محل شهادت: عمليات خيبر  

تاریخ شهادت: 21 اسفند 1362

شهيد،از طلوع تا عروج:

سيد عليرضا فرزند سيد جواد در فروردين ماه سال 1347 در يكي از روستاهاي شهرستان زرند كرمان چشم به جهان گشود. از هما ن كودكي علاقه خاصي به شركت در مجالس مذهبي و ائمه اطهار داشت. از نظر اخلاق و رفتار بسيار مؤدب  و سربراه بود. در مقابل پدر و بزرگترها مطيع و خاضع و با كوچكترها مهربان و رئوف و در مقابل مشكلات بسيار صبور بود و اغلب، بار سختيها و گرفتاريهاي خانواده را به دوش مي كشيد و هيچگاه اظهار عجز و نا تواني نمي كرد.در اوايل دوران ابتدايي به خواندن نهج البلاغه و تلاوت قرآن مي پرداخت  و عاشقانه اوقات خود را به فراگيري آيات شريفه قرآن        مي گذراند و  همواره در اين باره با معلمان و روحاني مسجد بحث و گفتگو مي كرد.با شور و علاقه و استعداد درخشاني كه داشت دوران ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به پايان رسانيد. و سپس به دبيرستان سپاه رفته و در آنجا به فراگيري علوم نظامي پرداخت ودر كنار تحصيل در دبيرستان سپاه، به حوزه علميه معصوميه راه يافت و با شور و عشقي وافر به تحصيل علوم ديني پرداخت و در حجره اي كوچك و بي آلايش با دوستاني يكدل و يكرنگ آشنا شده و درس محبت و ايثار و سادگي را با تمام معنايش آموخت.

سپس به اتفاق دوستش، طلبه شهيد احمد سلطاني به جبهه رفت و پس از مدتي هر دو به سلامت بازگشتند . شهيد احمد سلطاني نيز مانند وي عاشق مردم و جبهه و جنگ بود.

اين دو يار باوفا و صميمي با هم قول و قرارهایی داشتند و مي توان گفت سرنوشتي مثل هم پیدا کردند.آخرين باري كه به جبهه رفتند در ايام ا… دهه فجر يعني 21 بهمن ما ه 1362 بود كه به جبهه انديمشك و سپس به جزيره مجنون اعزام شدند و هر دو بي سيم چي گردان بودند. در تاريخ 21 اسفند 62 و در عمليات ظفرمند خيبر شركت كردند و طبق آنچه خداوند مقدر فرموده بود هر دو مفقودالاثر شدند و از آن پس خانواده در انتظار بازگشت و شايد آزادي آنان بودند. تا اينكه آزادگان بوطن اسلاميمان باز گشتند اما از آن كبوتران سپيد بال خبري نبود، چرا كه آنان به سوي معبود و معشوق خويش پر كشيده بودند.

خاطراتی دربارۀ شهید از زبان دیگران:

یکی از دوستان شهید می گوید: ما در گردان 419 محرم،‌اقامه نماز جماعت مي كرديم و بين نماز ظهر و عصر مسئله مي گفتيم و بين نماز مغرب و عشا پيرامون مسائل مختلف خصوصا براي آمادگي روحي رزمندگان در ارتباط با جنگي كه در پيش داشتيم صحبت می کردیم و در بعضي از روزها يا شب ها، قبل از اذان صف هاي مقدم نماز را عطر مي زديم.در وقت عطر زدن به رزمندگا ن در بين صف نو جواني رشيد و رعنا با نگاهي عميق و پر معني به من گفت: جاي شمشير امام زمان (ع) را مي زني.و نگاهايمان درهم گره خورد گويي كه ساليان درازي است كه او را مي شناسم و احساس كردم كه او بايد جوان عجيبي باشد با تبسمي گفتم: جاي شمشير امام زمان را نه، جاي شمشير دشمنان امام زمان را عطر مي زنم، چون انگشت عطري را معمولا به گردن و شقيقه رزمندگان مي كشيدم.آنشب اولين آشنايي ما با اين نوجوان آغاز شد. فردا يا پس فردايش اينجانب وارد چادري شدم كه بيشتر رزمندگانش از زرند كرما ن بودند.كار ديگري كه ما مي كرديم رفتن در چادرها بود و تصحيح حمد و سوره بعضي ها كه شايد اشكال داشت.وقتي كه نوبت رسيد به اين نوجوان رسید، پرسيدم اسمت چيست؟

گفت: سيد عليرضا تهامي

گفتم: شغلت چيست؟

گفت: طلبه ام

گفتم: چه مي خواني؟

گفت: سيوطي را شروع كرده ام.

گفتم: اهل كجايي؟

گفت: زرند كرمان

گفتم: چند سال داري؟گفت: 16 سال

گفتم: حديث بخوان طلبه جان. لبهاي غنچه اي اش شكفت و چنين گفت:

قال رسول الله صلي الله عليه واله وسلم: ان المرائي يدعي يوم القيامه باربعه اسماء يا غادر يا خاسر يا فاجر و يا كافر حبط عملك بطل اجرك التمس اليوم اجرك ممن كنت تعمل له.و چنين معني كرد:

پيامبر اسلام فرمود كه انسان رياكار را در قيامت به چهار اسم صدا مي كنند، اي دغلكار ، اي زيانكار، اي تبهكار، اي حق پوش ،‌ عملت ضايع شده و اجرت باطل است، امروز مزدت را از كسي بخواه كه در دنيا بخاطرش عمل مي كردي. در دلم گفتم: خداوندا گويا اين جوان هم پي به فريبكاري ما برده ، پناه برخدا، خدايا راستي پناه بر تو، چه خاكي بر سر كنم، روز قيامت اگر رسوايم كني خدايا عاقبتما ن بخير فرما، بحق محمد و آل محمد.وقتي اين حديث را خواند و با چشمان پر از رازش نگاهم كرد در جواب تبسمش، لبخندي زدم و گفتم خداوند انشاالله ما را با رياكاران محشور نكند.اين برادرعزيز طلبه دوست و هم مباحثه اي داشت بنام احمد سلطاني كه او هم جواني عجيب بود. راستي كه هر دو عجيب بودند علاقه اي عجيب به يكديگر داشتند، يكروز بدون يكديگر بسر نمي بردند، اصلا طاقت جدايي يكديگر را نداشتند.تهامي، شهادت را دوست داري؟آري دوست دارمتهامي به وسلطاني خيلي علاقه داري؟آره  علاقه دارم.

تهامي اگر در حال جنگ باشيد و جلوي چشمانت احمد شهيد شود چه مي كني؟ آيا به جنگ ادامه ميدهي يا مي نشيني و ماتم مي گيري؟من هميشه دعا مي كنم كه هر دو ما با هم شهيد شويم.

(اين مطلب يادت باشه)در غياب تهامي، از سلطاني پرسيدم:

–         احمد، عليرضا را خيلي دوست داري؟

–         تو كه مي داني چرا مي پرسي؟

–         احمدجان اگر در حال جنگ باشيد و عليرضا جلوي چشمانت شهيد شود چه مي كني؟ به جنگ ادامه مي دهي يا نه؟

–         من هميشه دعا مي كنم كه با هم شهيد بشويم.نكته جالب توجه اين است كه مشيت خداوندي هم برخواست اين دو نفر قرار گرفت و هر دو در يك شب در يك منطقه و در يك ساعت شهيد مفقودالاثر گرديدند.درست دو سه ساعت به شروع عمليات نمانده بود كه سلطاني آمد پيش من و گفت فلاني، اگر انساني در ذهنش فكر خواستگاري بكند آيا اين گناه است ؟گفتم : نه احمد جان، چه كسي گفته گناهه؟ ‌اصلا خواستگاري رفتن هم مورد رضای خداست ، ‌چرا گناه باشد؟ تبسمي مليح كرد و رفت و مشغول سنگر كشي شد.هر دو طلبه از طلاب مدرسه معصوميه كرمان كه قصد داشتند در آغاز سال تحصيلي بعد به مدرسه كرمانيهاي قم بيايند كه به سوي يار پر كشيدند و رفتند.استعدادي فوق العاده داشتند ،‌مثلا تهامي مي گفت: من حتي يك بار هم از روي جامع المقدمات درس نخوانده ام، فقط استاد گفته و من ياد گرفتم و واقعا بلد بود، يعني از هر كجاي جامع المقدمات كه مي پرسيدي عين كتاب از حفظ برايت مي خواند.

بخشی از وصيت نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحيم«من المؤمنين رجال ما صدقوا ما عاهدوالله عليه فمنهم من قضي تحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا»(سوره احزاب : 23)

خداوندا! رضايتم در مشيت توست. پس مرا بر آن دار كه خود خواهاني و بازدار از آن چه غضب و سخط تو را برايم تهيه مي كند.وصيت نامه را مي نويسم تا ثابت كنم سربازي در راه دين و رهبرم هستم و براي نوجواناني كه در مجلس ترحیم من مي آيند،  بدانند كه در اوان جواني آماده شدم تا پروانه اي شيدا شوم و گرد شمع وجود مولايم مهدي (عج) و نائبش در  جماران بسوزم.شهادت مي دهم بر ولايت پسر پاك پيغمبر (ص) آن پير طريقت حسيني، آن محیی بدر و حنين كه متولد شده است در خمين و آموختما ن زندگي خداپسندانه و مرگي با افتخار و آشنايمان كرد با فرهنگ شهادت.

شهادت ميدهم كه جمهوري اسلامي بهترين حكومت اسلامي در دنياست و در دنيا حكومتي نيست كه به اسلام واقعي عمل كند، الا ايران اسلامي.اي عزيز جانم ، ‌اي خميني زهرا! جان نا قابل جواني كه طريق طلبگي را برگزيد تا طوق بندگي خدا را به گردن نهد، فداي يك مويت اي پسر فاطمه ! لعنت و نفرين ابدي بر دشمنانت و آنان كه سر تسليم در مقابل جمهوري اسلامي تو فرود نياوردند كه خداي آنان را نيامرزد و دچار عذاب هميشگي دنيا و آخرتشان كند.

و شما اي امت حزب الله و اي امت امام! اگر هزاران شهيد ديگر بدهيم، در مقابل اينكه خداوند نعمتي چون اسلام و خورشيد فروزاني از اوصیاء رسول الله (صلي الله عليه واله) عنايتمان كرده است ، ارزش دارد و بلكه بيش از اين هم جا دارد و مبادا ناسپاسي  كنيد و كفران نعمت وجود فرزند زهرا (س) كنيد كه خشم خدا ما را بگيرد و غضبان كند كه «ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم1»

 و شما اي جوانان يادتان نرود جاهليت ستمشاهي و منجلاب هاي فساد و ذلت اروپايي قبل از جمهوري اسلامي را و بر شما باد پاسداري از خون شهيدان و ادامه راهشان و اطاعت امام و تقويت جمهوري اسلامي.بدانيد كه سلاح من ايما ن است و گلوله اش تكبير و برد نهايي اش قلوب مستكبرين عالم و قدرت تخريبش براندازي بنياد ستم و ماشه اش عشق حسين و ياد حسين.والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته .

عروج:

سرانجام این پروانۀ عشق الهی در تاریخ 21/12/1362 در گرد شمع فروزان اسلام و قرآن سوختو با سوختنش درس شهادت به همگان آموخت.

سلام بر او و همه شهیدان راه حق باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *